کد مطلب:172818 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:255

نخبه گرایی باطل
متفكران ِ جامعه شناسی و تاریخ ، تغییر در ارزش های یك جامعه را حاصل دو حوزه در جامعه می دانند: یا عموم مردم و اهداف كلی ِ عمومی تغییر می كند و ارزش ها دگرگون می شود- كه كمتر اتفاق می افتد- یا عده ای از نخبگان و رهبران ِ اعتقادی ، اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی ، باعث انحراف یا تغییر ارزش و فرهنگ جامعه می شوند.

بر اساس نظریه نخبه گرایی (الیسیسم ) در هر جامعه ای همانند جامعه نو پای اسلامی ، به تدریج افرادی به دلایل و انگیزه های متفاوت ، از موقعیت برجسته ای برخوردار شده و در سازو كارهای اجتماعی و سیاسی نقش های مهمی را ایفا می كنند. این نخبگان دارای قدرت فراوانی در تصمیم گیری ها بوده و به هدایت افكار عمومی نیز می پردازند. بنابراین اكثریت مطلق مردم فاقد قدرت می باشند و اقلیت نخبه قدرت تام و كاملی دارند. اما متأسفانه به علت انحراف حكومت از مسیر الهی ، نخبگان ِ جامعه اسلامی در حقیقت نخبه نبودند و عده ای فرصت طلب بودند كه از شرایط استفاده كرده و دارای موقعیت های فراوان می شدند. جنگ های امیرمؤمنان در جمل و صفّین با همین گروه های نخبه ، اما جاهل بود، و با این كه در جنگ اول به پیروزی رسیدند، ولی معاویه باقی ماندو او از این موقعیت خویش تا زمان خلافت و حكومت خود بهره می برد و حتی برای جانشین خود با تطمیع و تهدید نخبگان ، جامعه را برای خلافت یزید آماده كرد.

اما می توانیم در نظریه نخبه گرایی قائل به دو نوع نخبه باشیم : نخبگان باطل و نخبگان حق كه امام حسین (ع) و یارانش با ایفای ِ نقش نخبگان حق توانستند تفاوت بین حق و باطل را آشكار كنند و هم چنین درس نخبه گرایی حق را به جهانیان داده و به انسان های حق مدار و خردگرا در هر عصر و مكانی بیاموزند كه یا خود در گروه نخبگان حق باشند و یا طرفدار آنان باشند.